خدایا !!!
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . .
حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !.!
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . .
حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !.!
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را…
یادم باشد که روز و روزگار خوش است!
همه چیزروبه راه و بر وفق مراد است و خوب
تنها دل ما دل نیست…
به آینده بگویید نیاید ،
حال من آینده ای که در گذشته انتظار داشتم نیست …
یک جای کار می لنگد !
آدم بايد يک " تو " داشته باشه ؛
که هر وقت از همه چي خسته و نا اميد بود ،
بهش بگه :
مهم اينه که تو هستي !
بي خيال دنيا ... !
گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ....
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش ...
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!
بﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ رویات ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟
من زخم های بی نظیری به تن دارم،
اما
تو مهربان ترینشان بودی!!!
عمیق ترینشان،
عزیزترینشان!!!
بعد از تو آدمها،
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند،
به قلبم نرسیدند...
زندگی چه قدر سخت شده است اینجا !
بیا به خانه ی اول برگردیم...
دوباره تو وسوسه ام کنی و من....
این بار فریب تو را نخورم!!
تک دختری که چشم تو را دوست داشت مرد
در آبـــــــــــــــــــــــــــــی نگاه تو معنا نداشت مرد
در انتظار پنجره ها را شکسته بود
از اين هــــــــــــــــــمه دروغ و ريا شکسته بود
در يک غـــــــــــــروب سـرد زمستان به خواب رفت
از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت